نقل می کنند که امام صادق علیه السلام این دو بیت را بارها برای مَثَل زدن می خواند [کنز الفوائد]
حسن رضا رستمی نیا
درباره



حسن رضا رستمی نیا

وضعیت من در یاهـو
حسن رضا رستمی نیا
این وبلاگ صرفا راجع به طایف خودم یعنی عبدولی هستش.
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها
6

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری
 صبح بلند شی و ببینی که دیگه دوسش نداری
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا
 می سوزونه گاهی قلب و زهر تلخ بعضی حرفا
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
 هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
خیلی سخته اگر عمر جادوی شعرت تموم شه
نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه
خیلی سخته اون که می گفت واسه چشات می میره
 بره و دیگه سراغی از تو ونگات نگیره
خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
 نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه
 خیلی سخته بی بهونه میوه های کال رو چیدن
 بخدا کم غصه ای نیست چن روزی تو رو ندیدن
 خیلی سخته که دلی رو با نگات دزدیده باشی
 وسط راه اما از عشق یه کمی ترسیده باشی
خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی
از خودت می پرسی یعنی می شه اون بره زمانی؟
خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اون رو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
 کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
چقدر از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه
خیلی سخته و قشنگه آشنایی زیر بارون
اگه چتر نداشته باشی توی دستا هردوتاشون
 خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
 چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
 خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت
 خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
 خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
 که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
 خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی
 تا که بین دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
خیلی سخته اونکه دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته بری یک شب واسه چیدن ستاره
ولی تا رسیدی اونجا ببینی روز شد دوباره

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:23 عصر     |     () نظر
5

وقتی آخر یه قصه، غصه ی تلخ فراقه

خاطرات سبز و رنگی همشون یه مشت سرابه

قلم از سکه میفته، چشم میشه یه رود پر آب

دل اسیر درد دلتنگی میشه یه دشت مرداب

 

یعنی اون روزای آبی بینمون فنا شد و رفت؟!

یعنی روزگار دلگیر کار ما رو ساخت و در رفت؟!

یعنی باز موج جدایی ساحل عشق و خراب کرد؟!

دوباره جای ستاره آسمون رد شهاب کرد؟!

 

حالا آهوی فراری! بلبل همیشه ساکت!

بیا این قلب شکسته ،مال تو توشه ی راهت

 

یادته وقتی برات ترانه ی عشق و سرودم

به تو گفتم مثل روحی توی بند بند وجودم

من بت غرور بودم، یادته زدی شکستی

به فدای تار موهات گرچه راه عشق و بستی

قلب من پر از غمت بود ، قدر ماهی های یک رود

کاشکی که نمی شکستیش ، آخه اون جای خودت بود!

 

تو برام بدون همتا، تک گل باغ وجودم

من برات؟؟! یادته گفتی ، فرق نداشت بود ونبودم

وقت رفتن از تو خواستم ، حالا که پیشم نموندی

حالا که غرور و قلبمو شکوندی

حالا که فاصلمون خیلی زیاده و تو دوری

جون خاطرات خوبمون برام سخته صبوری

نکنه روزای سبزمون سیاه شه

نکنه حتی بخوای هر چی که بینمون بوده، اونم تباه شه

 

حالا آهوی فراری! بلبل همیشه ساکت!

بیا این قلب شکسته ،مال تو توشه ی راهت

 

نازنینم! کاشکی برمی گشتی پیشم

کاش می دونستی نباشی، من دیگه بهار نمیشم

کاش بدونی اگه می خندم هنوزم

نمی خوام به روزگار بگم که از دستش می سوزم

اما انگار قسمت اینه که یه عاشق باز بشینه

زیر قطره های بارون، تا کسی چشمای خیسشو نبینه

این منم درخت بی برگ، ضربه سخت تبر رو تنه ی دلم نشسته

تبره ، انگاری این بار پل وصل و هم شکسته....

 

برو آهوی فراری! بلبل همیشه ساکت!

الهی خدای عاشقا باشه پشت و پناهت، پناهت، پناهت..


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:23 عصر     |     () نظر
2
از زمینم از خاک

جنسم از جنس غبار و خاک است

ریشه در عمق زمین دارد این جان و تنم

این زمین است چه خاکی و فروتن فرش در زیر قدمهای غرور

فصل ماندن در خاک فصل طوفانی سالهای دراز اغاز ،گم شدن در خود خویش

زندگی ، انسان و تولد ، دو سه واژه ، تهی از هر معنی که به رنگ ابیست ، آه چه رنگش خاکیست !!!

باز یادم آید ، آن همه سال ِ دراز که گذشت همچون باد ، تکه ای بود در بطن ِ تنم ،  تپشی داشت و رازهای نهان ، که به لبخند گلی یا که رنگی زیبا ، نقش بر صورت ِ  زیبای طبیعت که سر از خاک ، برون می آورد ، شاد و خندان می شد و چه ساده می کاشت بذر مهر و عشق را بر دلها ...

اندک اندک که همان فصل ِ  شروع به نیمه ، رسید این تن ِ خاکی بود که نگاهش چرخید به ان سوی زمین که فلکش نامیدند و به رنگیست دگر از رنگ زمین ، قصد ِ پروازش بود و چه زیبا می دید که اگر می شد پروازی کرد در آنجا ...

و در این هنگام بود که همان تکه ی پر راز و نیاز تپشش باز گرفت و چه زیبا فصل آغاز  ِ وجود ، پایان یافت و فصلی دگر از راه رسید که به آن فصل شکوفایی تن باید گفت و در این فصل ، تن دید که چه راحت می شد پای از خاک به افلاک گذاشت و چرا گم شده بود در خود خویش !!!

باز هم این تن خاکی ، پر تلاش و زیبا راه آسمان ، پیش گرفت ، سینه مالآمال بود از عشقی به رنگ آبی ، گویی از رنگ زمین در اینجا هیچ نبود ، اندک اندک تن بود که چه زیبا می دید راه پیدا شدن خویشتن خویش ،  ره دراز است و زندگی هم ، چون رودی جاری ...

 

راه پر پیچ و خم است تا که این فصل بپایان برسد و بیاید فصل زیبای تولد با عشق ، مانده تا این تن خاکی پیله اش را بدرد و ببیند هر چه رنگ آبیست و همان تکه ی پر راز و نیاز که تپش دارد در بطن وجود ، خود نشانت بدهد که دگر باز چگونه و چطور می شود از خاک به افلاک رسید

 

راه افلاکی ِ عشق از ره خاک و زمین می گذرد ...

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:22 عصر     |     () نظر
4

همسفر خسته ام از این همه راه

خسته از نای و نی و این همه اه

راه ، تکرار زمان است چرا

همسفر فاش بگو راز چرا

اری از ایینه ها نیست نشان

ان نشان های نهان نیست عیان

اندر این نبض ِ زمان ، گیج منم

مات و مبهوت ِ دل ِ ریش منم

هوشیارم ز دل ِ خویش چرا

ان که مستم بکند ، نیست چرا

همسفر گرچه رهایم کردی

راست گو ، ره به کجا اوردی

نکند باز به من می خندی

زین که پروانه شدم می خندی

خنده کن تا که منم سوز شوم

بنواز تا که منم کوک شوم

ره  به تنهایی من می گرید

همسفر ، باش ، دلم می گرید

خُنک ان روز که اندر پیش است

دل ِ زهر خورده ی من در نیش است

باش تا سایه ای بر من باشی

وین دل زخم ، تو ، مرهم باشی


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:22 عصر     |     () نظر
3

باز حنجره ها تنگ است و ناله ها خشکیده در چشمهای سرد

باز نم نم اشکهای دلم در درون خونابه می شوند در جوششی خموش و بی صدا

باز  همه ی وجودم زمزمه می شود و زبان باز می کند چه بی صدا

باز  اندام ظریفم می کشد بدوش بار سنگین روزهای مردگی را در زمین چه استوار

باز سرخ می شود ز سیلیش این چهره ی درد کشیده و خسته از خزان ِ انتظار

باز سوسو ی چشمان بیمارم بدنبال ستاره ات می گردد تا جلوه ی جمالت سرمه ای شود برای دردهایش

باز می تپد دلم در مردگیهایی که فریاد زندگی سر می دهند در لابلای ورقهای زمان تا فقط مگر تو زنده کنی و جان بخشی

باز فریادها بر بام خانه ها سکوت شده اند تا فرو ریزند و یا فریاد شوند بر بلندای دلهای منتظر

باز ستاره خسته است از زمان و ره پیمودنهای شبانه ای که سرد است بی تو چون مردن و باز هم صدایت نمی اید ، خودت نمی ایی ، ستاره ات چشمک نمی زند و اشکهای ستاره بر گونه هایش می خشکد و در خود گم می شود تا انهنگام که تو را بیابد  

ای بهترین انتظار ، منتظرت می مانم ..


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:22 عصر     |     () نظر
1
ایینه را نگاه مکن

من رشک می برم بر تو

وقتی در ایینه خود را تماشا میکنی

بیهوده است اینکه برای نبودن من

پرونده های سبز بشر دوستانه باز میکنی

جایی که افتاب هست سایه نیست

جایی که افتاب نیست سایه نیست

این جمله ها بدون تجمل و تشریفات خواندنی است

این جمله ها را

هر بچه ای که دفتر شطرنجیش را

با احتیاط طفل نو اموز

هر روز باز میکند

تصدیق میکند

اگر انها را

معقول   ارام   بافاصله


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:21 عصر     |     () نظر

خبر به دورترین نقطه جهان برسد


نخواست او به من خسته بی گمان برسد


شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت


«کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد »


چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر


به راحتی کسی از راه ناگهان برسد


رها کند برود از دلت جدا باشد


به آنکه دوست تراش داشته!!! به آن برسد


رها کنی بروند تا دو پرنده شوند


خبر به دورترین نقطه جهان برسد


گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری


که هق هق تو مبادا به گوششان برسد


خدا کند که نه ...!! نفرین نمی کنم که مبادا


به او که عاشق او بودم زیان برسد


خدا کند که فقط این عشق از سرم برود


خدا کند که فقط آن زمان


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:21 عصر     |     () نظر

شعر عاشقانه خیلی قشنگ

PostDateIcon دوشنبه ، 19 آذر 1386 ، 01:18 | PostAuthorIcon Author: masoud |
میانگین امتیار کاربران: / 373
ضعیفعالی 
نامه عاشقانه
من منتظرت شدم ولی در نزدی

بر زخم دلم گل معطر نزدی

گفتی که اگر شود می آیم اما

مرد این دل و آخرش به او سر نزدی


 

 

هر چه بر من گذشت حقم بود من از این بیشتر سزاوارم تو گناهی نداری ای
زیبا مرگ بر من که دوستت دارم





 

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.

 

تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

 



 


 

آرزو دارم شبی عاشق شوی .آرزو دارم بفهثمی درد را .تلخی برخوردهای سرد را .می رسد روزی که بی من سر کنی .می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی ...

 


 



 

مهر تو به مهر خاتم ندهم ،وصلت به دم مسیح مریم ندهم،عشقت به هزار باغ خرما ندهم،یکدم غم تو به هر دو عالم ندهم

 

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

 



 

تو رو خواستن اشتباه بود - تو رو دیدن یه گناه بود - دلم از گناه نترسید - که وجودت چون پناه بود

 

تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

 


 

 

اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز

 


 

من برنده ام ... چون نجواهایم را به ترانه های ماندگار تبدیل می کنم.

 

دل آدم ها به اندازه ی حرفهاشون بزرگ نیست ... اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه

 

همیشه واسه گلی خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسید یادش باشه ریشش کجاست

 

آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی ماه است که او را پایبند می کند

 

اگر برگ درخت در پاییز نمی افتاد، جایی برای روئیدن برگ های بهاری پیدا نمی شد.

 

آن کس که با داشته های خوب خود خوشحال نیست ، با برآورده شدن آرزوهایش نیز خوشحال نخواهد بود.

 

درازترین سفر با یک گام برداشتن آغاز می شود.

 

باران را دوست دارم ، چون بی هیچ چشم داشتی به زمین می آید. این فاصله را  با تمام عشق طی می کند تا به ما اهالی خاک نوید تازگی و آبادانی بدهد.

 

جایی در پشت ذهنت ، به خاطر بسپار که اثر انگشت خداوند بر همه چیز هست.

 



 

وفای شمع را نازم که بعد از سوختن ...به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد...نه چون انسان که بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد

 

زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ..واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی ....آلبرت انیشتن

 

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

 


 

نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست

بشنو از دل ، دل حریم کبریاست

نی بسوزد خاک و خاکستر شود

دل بسوزد خانه ی دلبر شود


 



 


 

هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.

وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟


اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست پس با تمام وجود فریاد میزنم دوستت دارم

 



 

عشق این است که تو با صدای من سخن بگویی و با چشمان من ببینی و هستی را با انگشتان من کشف کنی

 



 

نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو

بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان

که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی

 


 

 

من چه کنم خیال تو منو رها نمی کنه

اما دلت به وعده هاش یه کم وفا نمی کنه

من ندیدم کسی رو که مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو که تو دل اینجوری جا نمی کنه

 

کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 12:18 عصر     |     () نظر

A gentle word like a spark of light,
Illuminates my soul
And as each sound goes deeper,
It"s YOU that makes me whole

There is no corner, no dark place,
YOUR LOVE cannot fill
And if the world starts causing waves,
It"s your devotion that makes them still

And yes you always speak to me,
In sweet honesty and truth
Your caring heart keeps out the rain,
YOUR LOVE, the ultimate roof

So thank you my Love for being there,
For supporting me, my life
I"ll do the same for you, you know,
My Beautiful, Darling Wife.

- David G. Kelly -


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 10:53 صبح     |     () نظر

A gentle word like a spark of light,
Illuminates my soul
And as each sound goes deeper,
It"s YOU that makes me whole

There is no corner, no dark place,
YOUR LOVE cannot fill
And if the world starts causing waves,
It"s your devotion that makes them still

And yes you always speak to me,
In sweet honesty and truth
Your caring heart keeps out the rain,
YOUR LOVE, the ultimate roof

So thank you my Love for being there,
For supporting me, my life
I"ll do the same for you, you know,
My Beautiful, Darling Wife.

- David G. Kelly -


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن رضا رستمی نیا 89/4/21:: 10:52 صبح     |     () نظر
   1   2      >